|
دلت که می لــرزید.. من با چشام دیـــدمـ.. تو ضلع تابستونــ.. چقــد زمستونـــه.. هوا گرفــته نبود دلم گرفت اون شــبـ به مادرم گفتمــ هنوز بــارونـه..
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
نفس نمی کشد هوا
از مهــر کـه نـه ..
پاییــــز از *"بـی مهـــری" شـــروع میشــود ...! ![]()
اَز دُختَر بودنم خَســــتــه شُدم
حواست هست؟!!
شهریور است ..
کم کم فکر باد و باران باش..
شاید کسی تمام گریه هایش را برای پاییز گذاشته باشد..
باران که می بارد.. دلم برایت تنگ تر می شود.. راه می افتم.. بدون چتر.. من بغض می کنم.. آسمان گریه..
این روزها....
نوازنده ی خوبی شده ام! دلم شور می زند.... چشمانم تار....!! ![]()
دلم برای تو که نه! ولی برای روزهای با هم بودنمان تنگ شده
برای تو که نه!
ولی برای “مواظب خودت باش” شنیدن تنگ شده
برای تو که نه!
ولی برای دلی که نگرانم میشد تنگ شده
راستش! برای اینها که نه
برای خودت
دلم خیلی تنگ شده.
این روزها تنها چیزی که می خواهم سکوت است، یک کلبه چوبی وسط جنگل، یک آتش، یک فنجان چای تلخ….
گاهی خسته می شوی، کم می آوری، نه می توانی خودت را به خواب بزنی و نه توان بیدار ماندن داری. فقط در خود می پیچی.
جـــــــانم بـــــــــاش
تا به لبــــــم برســـی
می خواهم هـــــمه ببینند
با تـــو جان به لـب شدم . . . ♥
انگار یادم رفته نباید لهجه ی آب را برای همه تعبیر کرد هر چشمی صراحت باران را نمی فهمد !
دیشب که باران آمد … میخواستم سراغت را بگیرم … اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی..
درد و دل هاب خدا.. سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2) و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30) که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24) و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73) پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10) تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118) وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64) و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
پس کجا می روی؟ (تکویر 26) پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50) چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48) من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60) من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3) برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر 28-29) تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد
سینه می زنی؟
شیطان گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم.
میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند.
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد،
نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت،
مهمــ نیستـــــ...چطـــور
من نمی دانم این دلتنگی دلتنگی که می گویند چیست ؟!!!
با همــ ــه چیـ ـــز کنـ ـــار آمــ ــده ام
هی ...!!
پاییـــــــــز...!! ابرهایت را زودتر بفرست... شستن این گرد غم از دل من چند پاییز باران میخواهد....
دلت تنگِ یک نفر که باشـــــ ـــــه
|
|