|
همیشه نمی شود زد به بی خیالی و گفت: تنهـــــــــــا امده ام ٬ تنهـــــــا می روم... یک وقت هایی شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای... کم می اوری دل وامانده ات یک نفر را می خواهد!
آدم است دیــــگر؛
گاهے دلــش مےخواهـــد، کسے موهایـــش را نــوازش دهــد و آرام زیر گوشــش بگویــد: دوستــت دارم. . . ! ![]()
دلم بی تاب است...
اما تو
بی خبر از همه جا
رو به این چشم انتظاریم می خندی !!!
و باز
این من هستم كه بغض میكنم ... كاش باران بیاید..
یادت را از من نگیر بگذار من هم مثل سهراب بگویم دلخوشی ها کم نیست..♣
♣چه داستان غریبی است داستان زندگی دستی که داس را برداشت همان دستی است که گندم را کاشته بود..
♣برگ پاییزی راهی ندارد جـــــز ســــــــــــــــــــــــقوط.. وقتی می داند درخت... عِشقِ بَرگِ تازه ای را در دل دارد...
♣یه جایی هم هست بعد از کلی دویدن یهو وای میستی سرتو میندازی پایین و آروم میگی بیخیال! دیگه زورم نمی رسه...!
♥ ،نه نام نه چهره، نه اثر انگشت.. آدم ها را از طرز "آه کشﮃد نشان بشنا سﮃد...!!♥
نه من دست هایش را رها می کنمنه او دلش می آید از من جدا شود!همیشه و همه جا با هم هستیم،مــن و تنــهــــایـی..هیچکس همراه نیست؛تنـهای اول..
|
|